سلام، خانمی هستم 33ساله 9سال پیش ازدواج کرده ام، همسرم وابستگی عاطفی بسیاری به خانواده اش دارد و پدر و مادرش نیز نفوذ زیادی روی او و زندگی مشترک ما دارندو تمام خواسته های انها را انجام میدهد و مادر شوهر من ادم خوش گذرانی میباشد و از همسر من دایم توقع دارد برای تفریح و خرید اورا همراهی کند و هم پدر شوهر و هم مادر شوهر حساسیت زیادی به روابط ما دارن حتی از نشستن من و همسرم کنار یکدیگر ناراحت میشوند و با شنیدن رفتن ما برای دیدن خانواده خودم عکس العمل خوبی نشان نمیدهند من وهمسرم یک روز در هفته وقت بیرون رفتن با یکدیگر را داریم و ان اخر هفته است ولی مادر همسرم با چید ن برنامه به هر نحوی مانع ان میشود و توقع دارد همراه ما باشدو با وعلم به اینکه من ازرفتن بیرون با انها خوشحال نیستم ولی اهمیتی نمیدهد من به خاطر زبان تلخ مادر و پدر شوهرم و عدم توجه شوهرم به من در مواقعی که با انها هستیم و و تبدیل شدن اینکار به یک وظیفه از رفتن بیرون با انها سر باز میزنم چون این روش را قبلا امتحان کرده ام .روزهای جمعه من و همسرم به دیدن انها میرویم ولی همسرم در طول هفته به تنهایی چندین بار از انها سر میزند با وجود این باز هم انها شکایت میکنند در بین فرزندان شوهر من بیشتر درگیر خانواده اش میباشد واین موجب ناراحتی من میشود و صحبت کردن با او هم جز جرو بحث وحتی زد وخورد هیچ اثری نداشته است ودر موقع قهرمن و همسرم، او برای تنبیه من تا دیر وقت به منزل انها میرود ویا حتی همراه انها بیرون میروند ودر این مواقع مادر شوهر حتی به مشکل ما بیشتر دامن میزند و هر گونه بی احترامی را به من روا میدارد.موقع رفتن به منزل انهادایم سوالهایی از قبیل کجا بودین و با کی بودین و... از ما میپرسند و با توجه به حساسیت انها باز هم همسرم به طور دقیق به انها پاسخ میدهددر بین عروسها فقط من را به اسم کوچک صدا میزند ولی انها را با پسوند خانم وجان صدا میکند با وجود اینکه همسرم در این مورد با مادش صحبت کرده ولی عمداً این کار را تکرار میکند، اینگونه رفتار خانواده او حتی باعث دو بار جدایی خواهر شوهرم نیز شده و از انجایی که به خواهر شوهرم نیز از طرف همسرم حساسیت زیادی هست این باعث مشکلات جدیدی در زندگی ما نیز شده است و بایستی برنامه مسافرت و تفریحات دیگر و انجام کارهای او نیز به لیست مشکلات اضافه شده است لازم به ذکر است همسر من 2 برادر و یک خواهر دارد و خود نیز فرزند دوم میباشد.این مسایل و عدم توجه همسرم به خواسته های من باعث افسردگی و سردی من نسبت او شده به من میگوید من همینم یا تو باید کنار بیای ویا اگر نمیتوانی جدا شو. نه میتوانم از او جدا شوم نه زندگی برایم قابل تحمل است.